گاهی اوقات جهت پیدا کردن راهحل یک مسئله، یا نحوه انجام یک کار، به تفکر زیادی پرداختهایم؛ بعد درنهایت یا راهحلی پیدا نکردهایم و یا راهحلی پیداشده، تصمیمیگرفتهشده، اما پس از به انجام رساندن آن دریافتیم که آن راهحل اشتباه بوده و نهتنها ما را به نتیجه نرسانده است بلکه باعث ایجاد فاصله از هدف نیز شده است و این سؤال پیش میآید که چرا این اتفاق افتاده است؟ مگر نه اینکه ما باید قبل از هر کار و یا هر تصمیمیبه تفکر بپردازیم و مگر نه اینکه انسان با تفکر میتواند به راهحل مناسبی برسد؛ پس چرا گاهی اوقات تفکر کردن ما را به مسیر مناسبی هدایت نمیکند و مشکل از کجاست؟
ما آموختهایم که قبل از هر موضوعی ابتدا در مورد آن تفکر کنیم. این تفکر، حرکت از یک مجهول به یک معلوم بوده و در اثر این حرکت و بر مبنای این تفکر، یک علم پیدا میشود و به دانستن یک موضوع میرسیم و حالا وقتی میخواهیم تفکر کنیم احساس یا حس ما در تفکر دخالت دارد و بر چگونگی آن تأثیر میگذارد؛ به این صورت که اگر حس ما مثبت باشد، تفکرات ما هم سمتوسوی خوبی پیدا میکند و به یک علم سالم دسترسی پیدا میکنیم ولی اگر حس ما در موقع تفکر منفی باشد به دنبال این تفکر، یا به نتیجهای نمیرسیم یا به علم و دانش غلط و نامناسبی خواهیم رسید. بهطور مثال تصور کنید من با کسی دعوا کردهام و یا از یک نفر دلخورم و یا با همسرم یک سری مشکلاتی دارم و بعد درحالیکه سرشار از حس ناراحتی و کینه و نفرت هستم، مینشینم و تفکر میکنم که برای حل این مسئله راهکاری پیدا کنم حالآنکه تفکر یعنی پرداختن به یک موضوع معین در یک وقت و زمان معین و در اینجا زمانی که حسهای منفی من را احاطه کردهاند، من نمیتوانم بر یک موضوع معین تمرکز کنم و نتیجه هم کاملاً مشخص و قابل پیشبینی است.
نکته مهم دیگر این است که گاهی حسهای آلوده لحظهای هستند و اگر همزمان با آن حس، تفکری صورت بگیرد، منجر به اتخاذ یک تصمیم اشتباه در آن لحظه میشود اما؛ فاجعه زمانی اتفاق میافتد که حس انسان آلوده شود و آلوده بماند. بهطور مثال، ممکن است من کینه فردی را به دل گرفته باشم و یا از کسی رنجش خاطری داشته باشم و این حسهای منفی دائما در من وجود داشته باشد و بنابراین حس من همواره آلوده است و درنتیجه در پی هر تفکر، به اطلاعات و علوم غلطی هدایت میشوم و دامنه وسیعی از زندگی من تحت تأثیر قرار میگیرد و یک زندگی بر مبنای دانش غلط و تصمیمهای نامناسب هم مشخص است به کجا منتهی میشود. پس در اینجا معلوم میشود که چرا گاهی اوقات در پی تفکر یا به نتیجه نمیرسیم و یا تصمیم نادرستی میگیریم.
اکنونکه میبینیم وجود حسهای منفی تا چه اندازه میتواند بر زندگی ما تأثیر منفی بگذارد، لازم است چارهای برای آنها بیندیشیم و تلاش کنیم تا خودمان را از حسهای منفی، تزکیه و پاکسازی کنیم؛ چون در غیر این صورت به راهحل درست و علم سالم نمیرسیم و یا به عبارتی در قدرت تشخیص دچار اختلال میشویم.
یکی از راههای اساسی برای رهایی از حسهای منفی، بخشش است. بخشش بهنوعی همان سالمسازی حس محسوب میشود. وقتی من مسائل را میبخشم و یا به عبارتی به یک جایگاه مافوق واگذار میکنم و خودم در آرامش به مسیر زندگی ادامه میدهم، درواقع من در حال سالمسازی حس خودم هستم و بعدازآن هر جا نیاز به تفکر باشد، با حس سالم تفکر کرده و به راهحل درست و علم سالم دسترسی پیدا میکنم. پس شایسته است هر زمان کینه، رنجش و یا کدورتی را به یاد میآوریم، به احترام خودمان و برای نجات زندگیمان ببخشیم.
یکی دیگر از راههای سالمسازی حس، انجام عمل سالم است و قدرت تشخیص عمل سالم وابستگی بسیاری به جهانبینی و سطح دانش و آگاهی ما دارد. هر چه دانایی بیشتر باشد، قدرت تشخیص بالاتر میرود و درنتیجه عمل انسان سالمتر میشود و عمل سالم، حس شادی و نشاط و یا به عبارتی حس سالم ایجاد میکند که این حس سالم به همراه تفکر، انسان را به مسیر درستی هدایت میکند.
درنهایت شایسته است در تلاش باشیم با اصلاح و سالمسازی حسهای منفی خود، به آنها اجازه اثرگذاری و تخریب ندهیم.
نویسنده: همسفر فاطمه کمک راهنمای لژیون یکم
تایپ: همسفر مهفام لژیون یکم
موضوع: برداشتی از سی دی تصاویر مجازی یک
همسفران نمایندگی لویی پاستور
ادامه مطالب در آرشیو مقالات