سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۹ - 13:26 - همسفرمیلادعیدی -
زمانی که به کنگره و آغاز ورودم فکر میکنم، لبخندی از عزیزی برایم تداعی میشود که چون خورشید وجودم را گرم کرد. نامش را نمیدانستم و او را با شالش که از رنگ خورشید بود میخواندم. نامش مرزبان بود و با وجود گرمش مرا راهی لژیون کرد و با حس خوبش گویی ورود شیرینی را برایم رقم زد. از زمان حضورم در کنگره همیشه سعی داشتم که به موقع در شعبه حضور داشته باشم؛ چراکه هر خدمت در هستی، رنج و سختی میطلبد و زمانی که همسفر خوانده شدم باید بهانهها را کنار بگذارم و برای خدمت بها پرداخت کنم و همیشه خواستهام این بوده که در آموزش و خدمت، مطیع راهنمایم باشم و در هر جایگاه خدمتی که قرار میگیرم و به حال خوش میرسم، دعاگوی راهنمای عزیزم هستم و به لطف کنگره و حضور و خدمتم، برکات و فراوانی و گشایش در زندگانی قسمتم شد و همه اینها را مدیون آموزشهای الهی کنگره هستم.
انسان خواهان تغییر است؛ اما باید توجه داشت که تغییر در جهت مثبت و منفی امکانپذیر است. خدمت کردن در کنگره ۶۰ درواقع پلی است که آدمیرا از مرحلهای به مرحله دیگر منتقل میکند و کمک میکند تا تغییر در او صورت گیرد. وقتی در جایگاه خدمتی قرار میگیرم باید خود را ببینم و نقاط ضعف و قدرتم را شناسایی کنم و روی آنها کار کنم تا نقاط ضعف خود را تبدیل به نقاط قوت سازم و از خود بپرسم چرا در این جایگاه خدمتی قرار گرفتهام و چه درسی را باید بیاموزم؟
و اما اینکه چگونه شد که به این خدمت مقدس فکر کردم و کاندید شدم، درواقع به انتخابات دوره گذشته مرزبانی برمیگردد. یاد میآید که آن سال فقط دوست داشتم که کاندید شوم؛ ولی انگار خواستهام قوی نبود و زمانی که رفتم تا ثبت نام کنم، زمان ثبت نام تمام شده بود و این پیام را برایم داشت که اگر دیر به ایستگاه برسی اتوبوس خواهد رفت. از سال گذشته مدام نگاهم به مرزبانان بود و همیشه خود را در جایگاه آنها تصویرسازی میکردم تا اینکه چند روز به جشن هفته اسیستنت و مرزبانها مانده بود و من خوابی دیدم شیرین و خود و مرزبان همراهم را در خواب دیدم . در جشن بود که خانم فریده را صدا زدم و به ایشان گفتم من خواب دیدهام که من و شما مرزبان شدهایم و ایشان گفتند من کاندید خواهم شد، در کلامشان خواسته قویشان موج میزد.
تا روز انتخابات، آنقدر باور نداشتم که رای بیاورم و به هدفم برسم، درواقع من به تنهایی به این هدف نرسیدهام؛ چون خدمتگزاران و همسفرانی از جنس عشق و محبت مرا یاری کردند و من همیشه دست بوس این عزیزان هستم که به من فرصت این خدمت را دادند. زمانِ پیمان، شور و هیجان عجیبی داشتم که برایم قابل وصف نیست و با خود تصمیم گرفتم در ادامه مسیرم سعیام بر این باشد که شور خود را به شعور تبدیل کنم و باید خدمت را بر حسهای خودم ترجیح دهم و این خدمت امانتی است که به من سپرده شده و من موظف هستم امانتدار خوبی باشم. در جایگاه خدمتیام همیشه برای خود تکرار میکنم که در این جایگاه همیشه لحظه پیمانم را مدنظر داشته باشم و به دنبال این باشم که برای چه آمدهام و در این جایگاه قرار گرفتهام و اگر در هنگام ترک شعبه حس کردم حالم خوب است، میدانم کارم را به درستی انجام دادهام و این خیلی مهم است.
خدمت من در این جایگاه؛ یعنی عمل به آموزشها و باید داناییام به روز باشد تا قدرت تشخیص و عمل سالم همراه با نقطه تحمل بالا را داشته باشم و در هر شرایطی با لبخند و مهربانی عمل نمایم و از قضاوت و قیاس به دور باشم و جایی خواندم که مرزبانی یعنی در خط مقدم بودن و باید آنقدر توانمند باشی که با هر چیزی به هم نریزی و این عمل فقط با رعایت حرمت و قوانین کنگره امکان پذیر خواهد بود و خدمت بدون حاشیه و سالم در بالا بردن کیفیت فضای شعبه بسیار موثر است. با شروع خدمت در کنگره، راه رفتن روی زمین را میآموزیم و با ادامه خدمتها چون بندباز خواهیم شد. با کنگره که باشیم همه چیز خواهیم داشت.
در آخر این هفته زیبا را به تمامیعاشقان خدمت و مرزبانان و ایجنتهای تمامیدورههای خدمتی در شعبه شادآباد تبریک میگویم و تبریک ویژه خدمت ایجنت محترم خانم نسرین بزرگوار دارم و خدا را شاکر هستم که در حضور شما شاگردی کنم و تبریک به خانم فریده عزیز و دوستداشتنی که در این مسیر خدمتی همراه و هم قدم من هستند و من بسیار خرسند هستم از این بودن. از دو عزیز مهربان و بزرگوار خانم فاطمه و خانم سمیه عزیز، کمال تشکر را دارم که با عشق و محبت هر آنچه را که باید میآموختیم را به ما آموختند و تبریک به این عزیزان که خطوط زیبایی را در این مسیر ترسیم نمودند. همیشه دعاگویتان هستم.
نگارنده: مرزبان محترم همسفر فتانه
ویراستاری: همسفر الهام
تهیه و تنظیم: مرزبان محترم همسفر فریده
ارسال: همسفر مریم
ادامه مطالب در آرشیو مقالات